May 1, 2025

بیوگرافی زنان تأثیر گذار در تاریخ ایران- نورالهدی منگنه (بخش ۱ )


 «از زمان کودکی عشق و شوق زیادی به خدمات اجتماعی و ترقیات عالم زنان داشتم و همیشه و همه‌وقت درباره ترتیب خانواده و تهیه نسل برومندی فکر می‌کردم. همواره فکر می‌کردم باید اقدامی برای تنویر افکار زنان و خانواده‌ها نمود. بنابراین در تشکیل جمعیتی از بانوان ترقی‌خواه به‌نام جمعیت نسوان وطن‌خواه کوشش کرده و از بدو تاسیس، عضو هیات‌مدیره فعال آن مجمع بودم.»

این‌ها اولین بخش از خاطرات مربوط به حضور «نورالهدی منگنه» در جنبش زنان است، یکی از زنانی که در شکل‌گیری انجمن «نسوان وطن‌خواه» تلاش زیادی کرد و همیشه در این انجمن نقش مهمی داشت، اما در سایه زنان دیگری که در این انجمن و انجمن‌هایی از این دست بودند، کمتر شنیده شد. نورالهدی منگنه زنی اما بود که همیشه در جنبش زنان فعال بود و حتی لحظه‌ای هم از همراهی با جنبش زنان دست برنداشت.

نورالهدی منگنه متولد ۱۲۸۱ شمسی در تهران و در خانواده‌ای که هم اهل دیوان و هم اهل علم و فرهنگ بودند به دنیا آمد. پدرش «میرزا علی مشیر دفتر»، از دبیران دربار بود و مادرش، « رخساره مهرالدوله»، از زنان اهل دانش و پیشروی زمان خودش بود. 

نورالهدی در خاطراتش در کتاب «شمه‌ای از زندگی من» که می‌توان آن را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین کتاب‌های جنبش زنان دانست، درباره خانواده‌ خود نوشته است: «خانواده ما اهل دانش و هنر و پدر و مادرم دارای فکر روشن بودند. بنابراین مادر و پدرم فرق بین تحصیلات برای دختر و پسر نگذاشته و ما بچه‌ها از چهار-پنج‌ سالگی نزد معلمین خوب تحصیل می‌کردیم.»

نام خانواده‌ او از پدربزرگش آمده بود. «میرزا محمد حسین»، معروف به «آقا میرزا محمد حسین منگنه»، سررشته دار کل قاجار که چون کار مهر و منگنه دفتر کل زیر نظر او بود، منگنه نام گرفتند. پدرش میرزا علی هم مانند پدر، وارد کار اداری شده بود و در دیوان اعلی و محاسب کل خزانه نظام در نطنز، جوشقان، اسدآباد و کنگاور بود و ظاهرا در مشروطه دوم، وارد مجلس شورای ملی شد. 

او برای تفریح عکاسی می‌کرد و برای تربیت فرزندانش معلم خارجی استخدام می‌کرد و به همین دلیل هم، او سواد خواندن و نوشتن  داشت و همچنین زبان فرانسه و عربی و انگلیسی را آموخته و به ریاضی مسلط بود و خط بسیار خوشی داشت و در کتابش، نمونه‌هایی از خط نویسی‌های کودکی‌اش را منتشر کرده است.

او از دوران کودکی معلم موسیقی داشت و پیانو نواختن را بلد بود. همچنین در رشته ساز، از شاگردان «حسینقلی شهنازی» تارزن بود. لباس‌هایش را هم به خیاط‌های فرنگی سفارش می‌داد. 

خودش با بیان اینکه در زمانه‌ای پسرها نقش مهم‌تری در خانواده داشتند و دخترها محکوم به خانه‌نشینی بودند، او نه‌فقط درس می‌خواند، که پدرش او را به جاهای تفریحی هم می‌برد: «خوب به یاد دارم که زمستانی بود، من بین چهار-پنج‌ ساله بودم، نمی‌دانم از کدام کشور بساط سیرک به طهران آورده بودند. پدرم که قصد رفتن به سیرک را داشتند و برادرم و مرا در‌صورتی‌که گیسم را زیر کلاه پنهان کرده و پالتوی پسرانه بر تنم بود، در کنار خود نشاند و به سیرک برد.»

باوجود اینکه او بهترین معلم‌های فارسی و خط و ریاضی را داشت، پانزده‌ساله بود که او را به عقد مردی در آوردند که پنجاه ساله بود. خودش درباره این ازدواج نوشته: «یک وقت دیدم صحبت سر عروسی من است و در خانه ما سرور و شادی فوق‌العاده جریان دارد. از این‌همه مسرت و گفت‌وگوها نه خوشحال و نه نگران شده بودم. به همه‌چیز بی‌اعتنا نگاه می‌کردم. »