October 11, 2025

دیکتاتورهای کوچک باز تولید دیکتاتورهای بزرگ


یکی از پدیده‌های جوامع در حال گذار، شکل‌گیری و تداوم «دیکتاتورهای کوچک» است؛ افرادی که ممکن است در ظاهر نیت خیر داشته باشند، اما در عمل، به بازتولید همان الگوی قدرت متمرکز و خودمحور کمک می‌کنند.


در فرهنگ سیاسی، استبداد فقط در رأس حکومت خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در لایه‌لایه‌ی رفتارهای اجتماعی، خانوادگی و حتی مدنی حضور دارد. مرد یا زن، مذهبی یا سکولار، هرگاه تصور کند «من بهتر از بقیه می‌فهمم»، در حقیقت در حال تمرین استبداد است.


خودشیفتگی، ناآگاهی و زایش استبداد

مشکل از جایی آغاز می‌شود که برخی با درک محدودی از مفاهیم اجتماعی یا سیاسی، خود را معیار عقل و حقیقت می‌دانند. خودشیفتگیِ کسانی که «نمی‌دانند که نمی‌دانند» بذر استبداد را می‌کارد. این افراد گاهی به نیت مثبت یا خدمت به کنش می‌پردازند، اما به‌تدریج به «مرکز ثقل تصمیم» بدل می‌شوند. اطرافشان را کسانی می‌گیرند که تأیید می‌کنند، نه نقد. و از همین نقطه، «دیکتاتور کوچک» زاده می‌شود.


چاپلوسان و سازوکار قدرت پنهان

چاپلوسی فقط رفتار فردی نیست؛ نوعی سازوکار قدرت است. چاپلوسان معمولاً به دلایل شخصی، مادی یا حیثیتی به این نقش وارد می‌شوند.

گاهی احساس دِین و وفاداری به فردی که به آنها فرصتی داده است، گاهی هم سود شخصی در حد دیده‌شدن در رسانه‌ها یا کسب جایگاه در جمعی انگیزه‌ی اصلی آنهاست.

اما وجه خطرناک‌تر در سوی دیگر ماجراست: کسانی که میل به قدرت دارند، چاپلوسان را گرد خود جمع می‌کنند. آنها از تحسین و تملق تغذیه می‌کنند و از حضور منتقدان رنج می‌برند. به همین دلیل، آگاهانه یا ناآگاهانه فضا را طوری می‌چینند که نقد حذف شود و تحسین تنها زبان گفت‌وگو گردد.


قالب تفکر، تفکر غالب

در دهه‌ی ۱۳۷۰ در جمعی دانشجویی، بحثی با عنوان «قالب تفکر، تفکر غالب» مطرح کردم. هنگامی‌که عده‌ای با دغدغه‌های مشابه دور هم جمع می‌شوند، ابتدا هدفشان مشترک است، اما به‌تدریج تفکرشان شکل قالبی به خود می‌گیرد. با تکرار تأییدهای درون‌گروهی، آن قالب به تفکر غالب جمع بدل می‌شود و آنها گمان می‌کنند فقط خودشان درست می‌اندیشند، چون در تفکر قابلی جمعی، همدیگر را تایید میکنند و آن تفکر را درست تصور می‌کنند.

در چنین جمع‌هایی معمولاً فردی بنیان‌گذار یا محوری وجود دارد که ابتدا نقش مثبتی دارد، اما با مرور زمان و تمرکز تأییدها، از رهبر به مرجع، و از مرجع به چهره‌ی بی‌خطا تبدیل می‌شود. همین جاست که ساختارهای کوچک استبدادی در قالب جمع‌های فرهنگی و سیاسی شکل می‌گیرند.


ساختارهای اصلاح‌پذیر در برابر ساختارهای بسته

در مسیر شکل‌گیری جمع‌ها، دو الگو دیده می‌شود:

الگوی اصلاح‌پذیر – جایی که رهبران و اعضا آگاهانه در برابر چاپلوسی مقاومت می‌کنند، نقد را می‌پذیرند، و فضا را باز نگه می‌دارند.

الگوی اصلاح‌ناپذیر – جایی که ستایش‌طلبی، حذف منتقدان، و تمرکز قدرت در یک حلقه‌ی کوچک به هنجار تبدیل می‌شود.

در الگوی دوم، حتی اگر نیت خیر وجود داشته باشد، ساختار به مرور زمان از درون فاسد می‌شود و اصلاح در گفتار باقی می‌ماند.


ریشه‌های فرهنگی دیکتاتوری

استبداد در جوامعی مانند ایران فقط در سیاست نیست؛ در فرهنگ روزمره، تربیت خانوادگی و حتی در شیوه‌ی گفت‌وگو بازتولید می‌شود. ما قرن‌ها در سایه‌ی نظام‌های پدرسالار زیسته‌ایم؛ نظام‌هایی که قدرت را مقدس و نقد را تهدید می‌دانند. به همین دلیل حتی در میان مخالفان استبداد نیز گاهی همان الگوی رفتاری بازسازی می‌شود.

از خانه تا حزب، از شورا تا رسانه، هر جا که نقد حذف شود و تأیید جای آن را بگیرد، استبداد در حال زایش است.


نتیجه‌گیری: دموکراسی به مثابه روش زیستن

دموکراسی فقط نظام حکومتی نیست، بلکه شیوه‌ی زیستن و اندیشیدن جمعی است.

هر جا فردی باور کند که بی‌خطاست، و دیگران هم به جای نقد، سکوت یا ستایش پیشه کنند، استبداد دوباره زاده می‌شود، در مقیاسی کوچک اما گاهی با اثری بزرگ.

برای شکستن چرخه‌ی استبداد، باید فرهنگ گفت‌وگوی آزاد، نقدپذیری، و شفافیت را تمرین کنیم و چاپلوسان را دور کنیم.

دموکراسی از صندوق رأی آغاز نمی‌شود؛ از ذهن و زبان ما آغاز می‌شود.