لقب «بلبل شاه تهماسب» گرفته بود. بعدها دومین شهردار زن ایران شد و زمانی که شهردار بود، در مسابقات دوچرخهسواری «دور البرز» به عنوان تنها زن شرکت کننده حاضر شد. او «دبیره اعظم حسنا» نام داشت.
«دبیر اعظم» یا دبیره اعظم حسنا متولد شهر بابلسر بود اما خانوادهاش اصالتا اهل شاهی (قائمشهر امروزی) بودند. او از کودکی دختری خوشزبان و در مدرسه مورد توجه معلمان بود. این خوش سر و زبانی به حدی بود که در بیشتر مراسم و مناسبتها از او دعوت میکردند تا برنامهگردانی کند.
در سفر «رضاشاه» به مازندران، زمانی که کلاس دوم بود، در بابلسر با لباس توری به استقبال شاه رفت و به او خیرمقدم گفت. وقتی شاه گل را از دبیره گرفت، گفت: «ببینم! این بلبل شاه تهماسب که میگویند، تو هستی که هر جا ما میرویم، دنبال ما میآیی؟» این جمله شاه باعث خنده همه شد و به او لقب بلبل شاه تهماسب را دادند.
دبیره اعظم حسنا تا کلاس سوم در شاهی درس خواند اما سوم دبستان به بعد هر روز فاصله ۹ کیلومتری بین ساری و شاهی را که ۹ کیلومتر بود، به تنهایی میپیمود؛ راهی که بین گل و لای بود و ناامن و خطرناک. اما برای او درس خواندن مهم بود. این راه باعث زخم شدن پا و حساسیت در بدن دختر شد و در نهایت مادرش که خود زنی پیشرو بود، موتوری برای دخترش خرید.دبیره شاید اولین دختری بود که بیتوجه به نگاه مردم شهر، با موتور هر روز این مسیر را تا مدرسه میرفت. او تا سالهایی طولانی موتورسواری و دوچرخهسواری میکرد و حتی زمانی که شهردار بود، در مسابقات دوچرخهسواری «دور البرز» به عنوان تنها زن شرکت کننده حاضر شد.
دبیراعظم بعد از پایان متوسطه، وارد مدرسه مامایی شد و دیپلم مامایی گرفت. او به زبانهای انگلیسی، روسی، ترکی آذری و طبری که زبان مازندرانیها است، مسلط بود. بعد از پایان تحصیلات، ازدواج کرد. این ازدواج اما خیلی زود به طلاق منجر شد و او به به کمک زنان روستایی و ایلاتی رفت.
چند سال بعد بار دیگر ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، دو فرزند شد. وقتی دخترش تازه به دنیا آمده بود، با شوهرش مشاجره کرد و همسرش کوزه آبی بر سر او شکست و این ازدواج هم به طلاق منجر شد.
دبیر اعظم ۳۰ ساله و کارمند بهداری بود که انجمن شهر بابلسر او را به عنوان شهردار انتخاب کرد؛ اتفاقی که در سراسر کشور سر و صدا راه انداخت که زنی جوان، خوشصحبت، خوش لباس و زیبا به عنوان شهردار یک شهر ساحلی انتخاب شده است. این اتفاق باعث شد تا بعد از او انجمن شهر ورامین هم «هما پورمحسن» را به عنوان شهردار این شهر انتخاب کند.
اما دبیر نتوانست مدت زیادی در سمت خود بماند. جمع مردانه انجمن شهر بابلسر از این انتخاب خیلی زود پشیمان شد. این که یک زن بتواند سر و وضع شهر را به خوبی تغییر دهد و مردم را راضی کند، به مذاق آنها خوش نیامد و در مقابل او ایستادند. کارشکنی هر روزه، کارهای خانم شهردار را مختل میکرد. مردم معتقد بودند که دبیر کارش را بلد است و خوب به رتق و فتق امور شهر میپردازد.
دبیر اعظم تیرهای برق شهر را رنگآمیزی و زبالهدانیهای مدرنی در شهر نصب کرد. برای نانواهای شهر هم انجمن صنفی تشکیل داد. در اطراف کازینوها که محل درآمد شهر بودند، نیمکتهایی برای استراحت گذاشت. خانم شهردار حتی روزهای تعطیل هم به سر کار میرفت.
هرچه محبوبیت دبیر اعظم بیشتر میشد، اعضای انجمن شهر نگرانتر و سنگاندازیها بیشتر میشدند. آنها رفتگران را تحریک کردند تا شهر را نظافت نکنند. دبیر اعظم که از این موضوع مطلع شد، خود پشت کامیونها مینشست و زبالهها را جمع میکرد.
در نهایت نیز این اختلاف باعث شد تا او را با گزارشی که از روابطش با رییس کل وقت ساواک، یعنی «نعمتالله نصیری» خبر میداد، برکنار و «لعبت یزدانی» را جایگزینش کنند؛ هرچند که دبیر بعد از برکناری هم به کمک شهردار جدید میرفت.
در گزارش علیه او آمده بود: «گفته میشود خانم دبیر اعظم با تیمسار نصیری، رییس شهربانی کل کشور مربوط بوده و هفتهای یکی دو بار با ماشین فولکس واگن بدون شماره خود به تهران آمده و میگویند تیمسار نصیری در امر قاچاق با این بانو شریک بوده و به توصیه غیرمستقیم تیمسار نصیری، منزل این بانو در بابلسر که در حدود ۵۰ هزار تومان ارزش داشته، از بودجه شهربانی به مبلغ ۱۰۰ هزار تومان برای شهربانی بابلسر خریداری گردیده و اخیرا بر اثر فشار و توصیه سپهبد نصیری، خانم دبیر اعظم به سمت شهرداری بابلسر انتخاب شده است.» البته اعضای انجمن شهر بابلسر در توجیه کار خود گفتند: «چون شهردار حاضر به پاسخگویی موارد استیضاح نشد، لذا انجمن شهر با اکثریت آرا خانم شهردار بابلسر را از کار برکنار کردند.»
